حامد محسنی

حامد محسنی

کمد خاطرات

کمد خاطرات

۲۱ مهر ۱۴۰۳
| 62بازدید
| بدون دیدگاه

کمد خاطرات

به یاد غصّه‌ها، کنج کمد رفت
کنار خاطره‌های صمیمی
ادامه میده این راهُ تا آخر
وفاداره به زخمای قدیمی

نباید ردّی از اسمش بمونه
فضای توی عکسا رُ عوض کرد
روی هر تابلویی که تو مسیره
جهت‌های فلش‌ها رُ عوض کرد

هنوزم یادشه توی زمستون
تو دستاش گرمی یه دست بوده
هنوزم یادشه توی خیابون
مسیرش کوچه‌ی بن‌بست بوده

هنوزم یادشه تنها توی پارک
زیر اون تیر برقی که بلنده،
همونجا که کسی غیر خودش نیست،
داره حرف می‌زنه، قهقه می‌خنده

نمی‌دونه کجا بارون گرفته
که اینجا یادش افتاده دوباره
با اینکه هرچی دوس داره تموم شد
داره بازم روزا رُ می‌شماره

از اینجا تا کنار آرزوهاش
هزارتا خط‌کشی، هی هر قدمْ مرز
دوباره راه افتاده با گریه
توی پاییزِ بلوار کشاورز

قدم زد تو هوای نیمه ابری
که بغض چند ساله یادش افتاد
نگاهش رُ به جای خالی انداخت
یکی تو پارک لاله یادش افتاد

داره گم میشه بازم تو خیالش
الاناس که چشاش بارون بگیره
یکی باید باشه که دست‌هاشُ
تو این تهران سرگردون بگیره

سؤالی که نشسته توی ذهنش
جواب «هرگز»ی که توی راهه
گرفته راهشُ، فرصت نمیده
چراغ قرمزی که توی راهه

چه چیزا که می‌شد واسش دُرُس شه
ولی فهرستی از هرچی نشد بود
چشاشُ بی‌تفاوت باز می‌کرد
دوباره تو اتاقش، تو کمد بود




نظر خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *