حامد محسنی

حامد محسنی

هیچ

هیچ

۱۶ خرداد ۱۴۰۳
| 30بازدید
| بدون دیدگاه

هیچ

راست گفتم به تو، ولی آخر
از همان خط راست افتادم
گم شدم در سقوط تنهایی
پای سریال لاست افتادم

آینه چشم‌های من را دید
مرگ را روبه‌روم می‌آورد
خاطرات شروع رفتن‌هات
تا جزیره هجوم می‌آورد

روزی از قعر درّه خواهم رفت
با سقوطی، به اوج می‌افتم
پشت تکرارهای بی پایان
در نفس‌های موج می‌افتم

من سه ماه و سه هفته‌ی دیگر
می‌روم از تمام فرداها
پنجره باز می‌شود رو به
آخرین شهر پشت دریاها

رفته بودی و فیلم می‌دیدم...
بی تو در یک غروب بارانی
آدم خوب قصّه را کشتند
صبح یک روز خوب بارانی

آرزو را به گور باید برد
که مرا آرزوت خواهد کشت
روح فریادهای غمگین را
انفجار سکوت خواهد کشت

بی تو در راه‌پلّه‌ای تاریک
آسمان را کویر می‌دیدم
ردّ پای نبودنت را در
امتداد مسیر می‌دیدم

توی تخت بدون آغوشت
بالشت را کمی بغل کردم
از همین خاطرات گرم تو
معنی زندگی در آوردم

بودنت راه می‌رود در من
تا همیشه ادامه خواهی داشت...
دفترِ خاطرات آینده
کاش رو به گذشته راهی داشت!

کاش چیزی شبیه آن لبخند
در تمام همیشه‌ام حک بود...
گریه‌ تنها رفیق آدم‌هاست...
آدمی که همیشه کودک بود

معتقد مانده‌ام به چی؟! وقتی
توی جنگ عقیدتی مُردم
بعد ساعات کاری‌ام هرروز
از ونک تا شریعتی، مُردم

من... زمینی که مرده است امّا
آسمان را به هیچ می‌گیرد
راوی‌اش حذف می‌شود امّا
داستان را به هیچ می‌گیرد

گور بابای زنده‌ها وقتی
مرگ ایوان ایلیچ پابرجاست
زندگی می‌کنم برای هیچ
اعتقادم به هیچ پابرجاست

رفتنم مثل قبل بی‌معناست
آخرش قبل پیچ برگشتم
بی تو پایان آخرین شعرم
من دوباره به هیچ برگشتم



توضیحات:
- سریال لاست (گمشده یا گمشدگان) یک مجموعه‌ی تلویزیونی آمریکایی است که زندگی بازماندگان هواپیمایی را که در یک جزیره سقوط کرده، به تصویر می‌کشد.
- پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است (سهراب سپهری)
- مرگ ایوان ایلیچ داستانی است نوشته‌ی تولستوی.



نظر خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *