حامد محسنی

حامد محسنی

مهاجر

مهاجر

۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
| 38بازدید
| بدون دیدگاه

مهاجر

تبر شدند و اومدن
از همه‌جا شکستنت
دوباره با نگاهشون
به تیربار بستنت

هر چی میری نمی‌رسی...
خیابونای بی هدف...
مهاجری و می‌کشی
زندونتو به هر طرف

دوباره خواستی و نشد
بازم نشد... هزار بار...
دوباره زل زده بهت
نگاه سیم خاردار

دوباره شک به آسمون
بازم سؤال بی جواب
دقیقه‌ها گذشتن و
بازم غروب آفتاب

نگا بکن به آئینه
توو آسمون روبه‌روت
دوباره سیل جاریه
از ابرای توی گلوت

تموم جای خالیا
برای بودنت پُره
جنازه‌ی آرزوهات
بازم گلوله می‌خوره

روبه‌روها سیاهی و
پشت سرت سیاهی بود
به این نتیجه می‌رسی
بودنت اشتباهی بود

از هر کجا شروع کنی
به اشتباه می‌رسی
از هر طرف که رد می‌شی
به پرتگاه می‌رسی

▪️

دوباره پرسه می‌زنی
حوالی خیالتو
دوباره باز می‌کنی
با ترس و لرز بالتو

ول نکنی پروازتو
بسته نشی به این زمین
نشستی گریه می‌کنی
بازم جلوی دوربین؟

زور غمات زیاد شده
ولی بجنگ یک تنه
تموم دارایی تو
امیدوار بودنه



توضیحات:

گریه جلوی دوربین اشاره به حرف یه دوستی داره که می‌گفت: «من خیلی وقتا گریه می‌کنم ویدیو می‌گیرم و با خودم حرف می‌زنم. اینطوری آروم‌تر میشم و بعداً یادم می‌مونه که از چه روزایی گذشتم. و خب باید بگم متأسفانه گالریم پر شده از ویدیوهایی که دارم با خودم با چشم گریون حرف می‌زنم و هنوز از اون روزا نگذشتم.»



نظر خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *