... که فکر میکنمت در تمام طول سفر
خیال میکنمت در میان هر تصویر
تمام ثانیهها را دوباره مشغولم
به دوست داشتنت در تمام طول مسیر
ادامه میدهم این جاده را بدون تو
شکسته میشوم از این حضور شرمآور
دوباره صفحهی تازه... دوباره صفحهی بعد...
دخیل بستهام از غم به آخرین باور
شروع بازنویسی خاطرات سفر
اضافه کردن تو... توی هر ورق... تک تک...
به چای خوردنِ بی تو به سردی تبریز
شکست خوردنِ بی تو به قلعهی بابک
به لحظههای بدون تو بین مه بودن
به عکسهای بدون تو در ارسباران
نوازش بدن خیس و خستهی جنگل
به بی تو حرف زدن با غروب کوهستان
کنار خانهی سنگی و جای خالی تو...
ببار بر سر من قطرههای روحت را
تو در تمام نفسهای جاده پنهانی
بغل کنم همهی سنگهای کوهت را
دوباره جنگ من و لشگر خیالاتم
دوبارهی بستهی زنجیر صد گره بودن
دوبارهی صفحهی تازه... دوباره صفحهی بعد...
برای این همه تکرار بی زره بودن...
فروردین ۱۴۰۳ - تبریز