حامد محسنی

حامد محسنی

ستاره

ستاره

۱۷ فروردین ۱۴۰۳
| 32بازدید
| بدون دیدگاه

ستاره

... که کوچ می‌کنم آخر
از این جهنم غربت
به کشوری که ندارم
دوباره پای پیاده…
وَ تکیه می‌کنم از غم
به باوری که ندارم

در آسمان خیالم
ستاره‌ای که نمانده
امید واهی من گفت:
شروع بکن سفرت را
شکوه بال و پرت را…
همان پری که ندارم

گواه فلسفه خواندن:
برای هیچ نبودم
برای پوچ نبودم
نوشته‌ام هدفم را
تمام معنی خود را
به دفتری که ندارم

میان قصّه‌ی بودن
تمام غصّه‌ی بودن
نشسته در بغل من
دوباره کوهی از آهن
دوباره حمله‌ی دشمن
به لشگری که ندارم

چقدر تلخ و سیاه است
که در تصوّر دریا
کنار اسکله ماندم
به ترس موج نشستم
وَ اعتماد نکردم
به لنگری که ندارم

خیال و باور خود را
تمام دفتر خود را
نگاه آخر خود را
به دست قافیه دادم
وَ هدیه می‌دهم آن را
به همسری که ندارم



توضیحات:

- حسین صفا می‌گفت:
به همسری که ندارم
به نقل قول بگویید
چه دوست‌داشتنی بود
شما! آهای شماها!
شما که همسر خود را
همیشه دوست ندارید!



نظر خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *