تا زمانی که روزها هستند
زندگی کن اگرچه بیلبخند
ناامیدانه هم قدم بردار
گم شده لابهلای صدها سطر
زندگی کن حواشی یک متن
زندگی در شکاف یک دیوار
فکر پرواز را اگر کشتند
آسمان را اگر قفس کردند
زندگی کن پرندهی بی بال
زندگی در میان یک گودال
زندگی در زمان آدمکش
زندگی در زمین آدمخوار
زندگی کن برای خندیدن
زندگی کن برای رقصیدن
زندگی کن برای جنگیدن
زندگی کن میان بمباران
زندگی در سقوط بیپایان
زندگی در سطوح ناهموار
زندگی در کویر خشکیده
آسمان بدون ابری که...
زندگی کن ای آهوی زیبا!
روبهروی هجوم ببری که...
زندگی روی سنگ قبری که...
زندگی بعد آخرین دیدار
باور زندگی اگر سخت است
آفتابی اگر نشد پیدا
زندگی کن به زیر برف و تگرگ
زندگی کن به زیر سایهی مرگ
زندگی کن اگر چه با انکار
زندگی کن اگر چه با اجبار
زندگی کن میان گورستان
زندگی کن به روی ریگ روان
جزء و کل جهان سراسر هیچ
زندگی کن به هر چه باداباد
زندگی کن میان این اجساد
در میان هزار و یک مُردار
▪
باش تا توی جنگ با غمها
خندههای تو را ورق بزنم
بی تو آتشفشانِ در خوابم
زندگی مرده در درون تنم
میشود کوه را زمین بزنم
تو اگر خندهات شود بیدار
آخرش ختم میشود به سقوط
این جهانی که مثل کابوس است
توی این غار بی در و پیکر
خندههای تو نور فانوس است
بعد خندیدنت، دوباره بخند
تیرگی را از این جهان بردار
نقطهی امن زندگیام باش
در میان نبرد زندگیام
بین کولاک سرد زندگیام
تا که گرمای بودنم باشی
تا که گرمای بودنت باشم
دست خود را به دست من بسپار
▪
سمت درّه اگر سرازیری
یا که هر روز هفته میمیری
زندگی کن که زندگی خوب است
ای مسیحی که باز مصلوب است!
روی دوشت ببر صلیبت را
زندگی کن به چوبههای دار
آتشت میزنند، امّا باز...
زندگی لابهلای مشتی دود...
زندگی کن اگرچه که دیدی
زندگی چیز ترسناکی بود
ثبت کن لحظههای خوبت را
خوبها را یکییکی بشمار
روزی آخر طلوع خواهی کرد
بعد پایان روزهای سرد
زندگی کن برای آزادی
کاش میشد پیامبر بودی
تا خدا را نجات میدادی
از میان جماعت دیندار
توضیحات:
- «ریگ روان»، «جزء از کل» و «هر چه باداباد» نام سه رمان نوشتهی استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی هستند.
- مسیح باز مصلوب رمانی است نوشتهی نیکوس کازانتزاکیس.