با همان ترسهای تکراری
میروم زیر تخت میخوابم
تا نبیند مرا جهانی که…
صبحها را به دار خواهم رفت
با نگاهی به آسمان سرخ
بعد ترسیدن از اذانی که…
فکرهای تو قبل هر خوابم
مثل کمپانی هیولاهاست
در کنارم بخواب، با قصّه
ای هیولای زیر تخت من!
زندگی خندهای پر از اشکست
صفحهی بعد داستانی که…
باز هم یک عزای بیپایان
در بهاری که زرد پاییز است
مثل هر سال، مثل هر آغاز
پرسشی در همیشهام مانده
این چه راز عجیب و تکراریست؟
باز گفتم به ارغوانی که…
این من و حجم خالیِ پُردرد
زندگیات نکردهام، برگرد…
گریه کن بر تمام رویاهام
گریه کن بر نفس کشیدنهام
گریه کن مردهای که میخندد
بر تمامی زندگانی که…
من فقط یک شروع تلخی در
قصّهی عاشقانهای بودم
من فقط دستگاه خاموشی
گوشهی کارخانهای بودم
من فقط تیتراژ پایانم
من فقط درد زایمانی که…
من فقط یک خیال پوسیده
کنجی از قبر خستهای بودم
انتظاری همیشه پابرجا
من پر از صبر خستهای بودم
من فقط ابر خستهای بودم
گریه در پشت آسمانی که…
منفجر میکنم جهانم را
پشت مرداب ناامیدیها
با خودم گریه میکنم در آب
با خودم حرف میزنم در خواب
لحظهها پشت هیچ خوابیدند
ساعتم مُرد از زمانی که…
توضیحات:
- کمپانی هیولاها عنوان یک انیمیشن معروف است.
- بند سوم ارجاعتان میدهد به شعر ارغوان از هوشنگ ابتهاج:
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید